(واحد وزن یهودیان باستان) امر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جوش اتشفشانی، انباشتن، جمع کردن، متراکم شدن، گرد کردن، گرد امدن سایر معانی: بر انباشتن، بر انباشت کردن، همجوش کردن، تلنبار کردن، کپه شدن، بر انباشته، توده شده [عمران و معماری] به هم چسبیده - ...
کلوخگی [مهندسی بسپار] [شیمی، مهندسی بسپار، مهندسی بسپار- تایر، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] تجمع ذرات یا قطرات یا حبابها در یک پراکنه|||[مهندسی مواد و متالورژی، مهندسی بسپار- تای ...
واژههای مصوب فرهنگستان
کلوخگی [مهندسی بسپار - تایر] [شیمی، مهندسی بسپار، مهندسی بسپار- تایر، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] تجمع ذرات یا قطرات یا حبابها در یک پراکنه|||[مهندسی مواد و متالورژی، مهندسی بسپ ...
انباشتگی، توده، تراکم، انبار سایر معانی: بر انباشتگی، کپگی، کلوخه شدگی، همجوشی، توده ی در هم آمیخته، تل، کپه، تجمع [شیمی] بر انباشتگی، کپگی، کلوخه شدگی، همجوشی، تراکم، توده ى در هم آمیخته، ه ...
صرفه تجمع [اقتصاد] منافع بهدستآمده از تمرکز فعالیتهای اقتصادی
[معدن] فلوتاسیون تجمعی (فلوتاسیون)
توده شو، دارای خاصیت تراکم، متراکم
[صنعت] شاخص رضایت مشتری آمریکایی
[حسابداری] تجزیه و تحلیل بر حسب مشتریان -
ناجورپار [زیستشناسی - علوم گیاهی] ویژگی چرخههای متفاوتی که پارگان همسان ندارند
ستاره شناس، منجم، اخترشناس سایر معانی: ستاره شناس، منجم، اخترشناس [ریاضیات] منجم، هیئت دان