کامل، بالغ، سررسیده شده، بحد بلوغ یا رشد رساندن، سنگین کردن، کامل کردن، منقضی شدن، رشد کردن سایر معانی: (میوه و غیره) رسیده، (انسان و جانور) بالغ، بالیده، رسیده به حد کمال، برنا، گوالیده، بر ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برش رسیده [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل] قطع و برداشت درختان قابلفروش یا رسیده در برش میانی یا نهایی
واژههای مصوب فرهنگستان
[خاک شناسی] خاک تکامل یافته
بطور کامل، بطور رسیده یا بالغ
[برق و الکترونیک] سیم پیچ آرمیچر
[برق و الکترونیک] کنترل شده با آرمیچر
[برق و الکترونیک] موتور dc کنترل شده با آرمیچر
[برق و الکترونیک] تلفات توان آرمیچر
[برق و الکترونیک] سیم آرمیچر
[برق و الکترونیک] آرمیچر مولد
پیردار [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل] درختی در اواخر عمر طبیعی خود که شادابی و سلامت آن رو به زوال است
نا بهنگام، نارس، پیش رس، قبل از موقع سایر معانی: زودرس، پیشزاد، پیش از موقع، زودهنگام، باشتاب، شتاب آمیز، بدموقع