بهم پیوستن، بهم پیچیدن، در هم بافتن، در هم گیر کردن، بهم قفل کردن، بهم ارتباط داشتن سایر معانی: هم وابستگی، هم وابستگر (ابزاری که موجب می شود یک بخش بدون بخش دیگر به کار نیفتد)، به هم قفل کر ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[برق و الکترونیک] مدار همبند مداری که در آن اجرای یک عمل مشروط به انجام یک یا چند عمل دیگر قبل از آن است . عمل همبندی عموماً توسط رله ها انجام می شود .
[سینما] موتور خود همگاه
[سینما] سیستم همزمان - نظام در هم قفل
[عمران و معماری] قفل و بست - همبندی - درگیر شدن - چفت و بست [زمین شناسی] قفل و بست، همبندی، درگیر شدن، چفت و بست [ریاضیات] قفل درونی، قفل از داخلی، درو ن قفلی، در هم گیر انداختن، در هم قفل ا ...
محدودۀ همبندی [حملونقل ریلی] بخشی از خط که با سامانۀ همبندی و سوزن تجهیز شده است و میان نقاط و علائم آن همبندی وجود دارد
واژههای مصوب فرهنگستان
[عمران و معماری] اتصال قفل و بستی [زمین شناسی] اتصال قفل و بستی
[عمران و معماری] لوله همبند
[عمران و معماری] درگیری سنگدانه ها - قفل و بست سنگدانه ها - درهم قفلی دانه ای [زمین شناسی] درگیری سنگدانه ها، درهم قفلی دانه ای، قفل و بست سنگدانه ها
[پلیمر] درجه درهم گیری، درجه درهم قفلی
همبندی رلهای [حملونقل ریلی] نوعی روش همبندی که در آن تأمین ایمنی ازطریق فناوری رله حاصل میشود
سامانۀ همبندی حالتجامد [حملونقل ریلی] نسل اول سامانههای پردازشگربنیادی که برای واپایش همبندی میان نقاط و علائم به کار میرود ...