interlock
معنی
سایر معانی: هم وابستگی، هم وابستگر (ابزاری که موجب می شود یک بخش بدون بخش دیگر به کار نیفتد)، به هم قفل کردن، هم چفت کردن، به هم وصل کردن، (به هم وابسته کردن به طوری که هریک بدون دیگری کار نکند) همبسته کردن، هم وابسته کردن
[سینما] درهم قفل / کوبلاژ / میان بسته
[عمران و معماری] قفل و بست
[کامپیوتر] همبند کردن، همبند شدن، وسیله حفاظتی که از تداخل دستگاه یا عملثیات دیگری ممانعت به عمل می آورد .
[برق و الکترونیک] قفل داخلی، شرط درونی بازدارنده
[مهندسی گاز] بهم پیوستن، درهم گیرکردن
[زمین شناسی] قفل و بست-در هم گیری -همبند