انتگرالگیری [ریاضی] عمل محاسبۀ انتگرال معین یا نامعین
واژههای مصوب فرهنگستان
یک پارچگی، انضمام، ائتلاف، اختلاط، اتحاد عناصر مختلف اجتماع سایر معانی: کامل سازی، تکمیل، هماگنی، یکپارچه سازی، همبسته سازی، تلفیق، یکی سازی، ادغام، الحاق، ترکیب، اتحاد، هامیدگی، همبندی، همب ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] انتگرال گیری با تعویض متغیر [آمار] انتگرال گیری با تعویض متغیّر
انتگرالگیری جزءبهجزء [ریاضی] روشی در انتگرالگیری که در آن از فرمول مشتق حاصلضرب دو تابع استفاده میشود ...
[ریاضیات] انتگرال گیری با اجزاء، انتگرال گیری جزء به جزء [آمار] انتگرال گیری جزء به جزء
[ریاضیات] انتگرال گیری با سری توانی [آمار] انتگرال گیری با سری توانی
[ریاضیات] انتگرال گیری با استفاده از سری ها
[ریاضیات] عامل انتگرال گیری
(هوادار اختلاط نژادی و ملی و غیره) هم آمیزگرای، وحدت گرای
[برق و الکترونیک] مجتمع سازی در سطح تراشه دو یا چند تراشه . / یا فن آوری که به منظور کوچک سازی و کاهش هزینه ها در یک مدار مجتمع با هم ترکیب شده باشد.
[آمار] هم جمعی
تلفیق تلفن و رایانه [مهندسی مخابرات] تلفیق سامانههای تلفنی و رایانهای برای خودکارسازی مراکز تلفن و ارائۀ خدمات جدید|||متـ . یکپارچهسازی تلفن و رایانه ...