دستور العمل، راهنمایی، فرمان، اموزش، سفارش سایر معانی: آموزش، تعلیم، پرهیختن، تدریس، درس، آموزه، پند، دستور، رهنمود، (جمع) دستورات (مثلا روی شیشه ی دارو یا قوطی رنگ و غیره)، رهنمودها، آگهداد ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[کامپیوتر] واحد کنترل دستروالعمل
[کامپیوتر] شمارشگر دستورالعمل ،شمارنده دستورالعمل [برق و الکترونیک] شمارنده ی دستورالعمل شمارنده ای که محل دستورالعمل رایانه ای بعدی را برای اجرا نشان می دهد .
[کامپیوتر] سیکل یا چرخش دستورالعمل، چرخه دستورالعمل
[کامپیوتر] قالب دستورالعمل
[کامپیوتر] اختلاط دستورالعمل
[کامپیوتر] کانال اطلاعات
[کامپیوتر] زمان دستور العمل [برق و الکترونیک] زمان دستورالعمل زمان لازم برای اجرای دستورالعملی با تعداد نشانی مشخص در رایانه مقدار نوعی این زمان 30000 دستورالعمل در ثانیه است .
دستوری، حاوی دستور، تعلیمی، معارفی
[فوتبال] آموزش
[کامپیوتر] دستورالعمل زبان اسمبلی .
[کامپیوتر] محاسبه مجموعه دستورهای پیچیده