تاریخی، مبنی بر تاریخ سایر معانی: وابسته به تاریخ و تاریخ نویسی، برپایه ی تاریخ، برمبنای تاریخ، واقعی (نه ساختگی یا تخیلی)، رویداده، رخداده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[آب و خاک] اقلیم تاریخی
[حسابداری] بها ی تمام شده تاریخی
[حسابداری] سیستم بهای تمام شده تاریخی
[حسابداری] بهای تمام شده تاریخی
مادهگرایی تاریخی [جامعهشناسی] محور اصلی فلسفۀ مارکسیستی تاریخ که بر پایۀ آن معماری کامل یک جامعه و نیز قوانینی که بر تحولات آن حاکم است بهواسطۀ روابط و ساختارهای مادی و نحو ...
واژههای مصوب فرهنگستان
ماده گرایی تاریخی (نگرش مارکسیستی به تاریخ)
(به کار بردن زمان حال در شرح رویدادهای گذشته) زمان حال تاریخی
[حسابداری] نرخ تاریخی
(این باور : برای شناخت هر رشته از دانش و اصول و ویژگی های آن باید تاریخ آنرا شناخت و تفسیر کرد) مکتب تاریخی
گردشگری تاریخی [گردشگری و جهانگردی] گردشگری مبتنی بر دیدار از جاذبههای تاریخی
بشکل تاریخ دراوردن، ریخ ثبت کردن