تمایل، گرایش، جاذبه، کشش، قوه جاذبه سایر معانی: (فیزیک) قوه ی جاذبه، گرانش (که کلیه ی اجسام را به سوی هم می کشد و نیروی آن به جرم بستگی دارد)، جذب [شیمی] قوه ى جاذبه، گرانش (که کلیه ى اجسام ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[آب و خاک] آب ثقلی، آب آزاد
جاذبه ای، کششی [عمران و معماری] گرانشی - ثقلی [ریاضیات] ثقلی، گرانشی [آب و خاک] گرانشی، جاذبه ای
شتاب گرانشی [فیزیک] شتاب ناشی از گرانش در سطح زمین
واژههای مصوب فرهنگستان
ثابت گرانش [ژئوفیزیک] ثابت تناسب در قانون گرانشی نیوتن
تفریق گرانشی [زمینشناسی] ← شناوری بلور
نیروی گرانشی [فیزیک] نیروی جاذبۀ بین اجسامِ دارای جِرم که ناشی از گرانش است
[شیمی] نیروی گرانشی [عمران و معماری] نیروی جاذبه [برق و الکترونیک] نیروی گرانشی نیروی کشش زمین، با نیروی مشابهی که برای شتاب دادن یا ترمز کردن یک جسم متحرک آزاد با آهنگ تقریبی 9/8 متر بر ثان ...
[ریاضیات] بر هم کنش گرانشی
[شیمی] جرم گرانشی
انرژی پتانسیل گرانشی [علوم جَوّ] انرژی پتانسیل جسم باتوجهبه مکان آن در میدان گرانشی سایر اجسام
انتقالبهسرخِ گرانشی [فیزیک] افزایش طولِموج نوری که از اجسامِ با میدان گرانشیِ قوی گسیل میشود|||متـ . جابهجایی اینشتینی Einstein shift, Einstein displacement ...