کلی، تعمیم یافته سایر معانی: تعمیم یافته، کلی [برق و الکترونیک] تعمیم یافته [ریاضیات] توسعه یافته، تعمیم یافته، هامانیده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] تجزیه ی واریانس تعمیم یافته
[آمار] بازه اطمینان تعمیم یافته
[ریاضیات] فرض پیوستار تعمیم یافته
[عمران و معماری] تغییر مکان تعمیمی
[آمار] توزیع F تعمیم یافته
[آمار] ملاکهای تعمیم یافته خطای پیشگویی نهایی
[برق و الکترونیک] توابع تعمیم یافته
[آمار] پیچش گامای تعمیم یافته
[آمار] توزیع گاوسی وارون تعمیم یافته
[ریاضیات] چندگونای ژاکوبی تعمیم یافته
[آمار] برآورد ماکسیمم درستنمایی تعمیم یافته