خوش خوراک، خوراک شناس، علاقمند بغذای خوب سایر معانی: آدم خوش خوراک، آدم خوش غذا (gastronomer و gastronomist هم می گویند)، سلیقه در غذا
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شکم پاوران، شکم پایان سایر معانی: (جانورشناسی) شکم پا(هر یک از نرم تنان رسته ی gastropoda مثل حلزون ها)
شکمپاویسان [جانورشناسی] ردهای از نرمتنتباران که تودۀ احشایی (visceral mass) آنها در مرحلۀ تکوینی به میزان 180 درجه چرخیده است و به همین دلیل بدنی نامتقارن دارند ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[زمین شناسی] رده شکم پایان، نرم تنی از رده گاستروپودا(شکم پایان). گروه وسیعی از نرم تنان (از جمله حلزونها) اغلب شکم پایان(حلزونها) صدفی منفرد،بدون حجره وآهکی دارند که معمولاً مارپیچی هستند
معدهسُنبی [پزشکی] ایجاد سوراخی در دیوارۀ شکم ازطریق جراحی که در نتیجۀ آن محتویات معده به بیرون راه پیدا میکند
لولۀ معدی [تغذیه] لولهای که یک سر آن مستقیما وارد معده میشود و معده را به خارج از بدن متصل میکند
(جانورشناسی)، گوارشی و خون گردشی، عضوی که هم در گوارش و هم در گردش خون دخیل است، دارای فعالیت در معده ورگها
(کالبد شناسی - عضله) ماهیچه ی دو سر، دوشکمی، دو شکمه
حفرۀ زبَرشکم [علوم تشریحی] ← ناحیۀ زبَرشکم
واقع در زیر شکم، زیر شکمی قسمت وسط پایین تر ازناف
زیر شکم
پایینشکم [پزشکی] بخش میانی پایینترین قسمت شکم که در زیر منطقۀ نافی واقع شده است