فروهشته سایر معانی: آزاد، مطلق، مستقل، اختیاری، مختار، مجانی، رایگان، سخاوتمندانه، روا، مجاز، منفصل، رها، بطور مجانی، آزادکردن، ترخیص کردن آزاد، میدانی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] نوعی کانی - فرمول شیمیایی: Pb8Cu+(As+++O3)2O3Cl5
ازاده، بنده ازاد شده سایر معانی: بنده ی آزاد شده
اسانی، ازادی، معافیت، روانی، استقلال سایر معانی: آزادی، حریت، رهایی، رهایش، آزادی از زندان، عفو، بخشودگی، آزادی از بردگی، اختیار داشتن، آزادی عمل داشتن، آزاد بودن، آسانی، سهولت، آزادگی، رادم ...
[حسابداری] پرهیز از جانبداری
بی عیبی، عاری بودن ازعیب
آزادی مطبوعات، آزادی جراید (از دخالت و سانسور دولت)، ازادی نگارش
[شیمی] اسید رسان
[ریاضیات] تجزیه به درجات آزادی منفرد
آزادی مجانبی [فیزیک] مفهومی که براساس آن وقتی کوارکها به یکدیگر نزدیک و نزدیکتر شوند، برهمکنش قوی بین آنها بهسمت صفر میل میکند ...
واژههای مصوب فرهنگستان
(امریکا) مدال آزادی، مدال ازادی
[ریاضیات] فضای آزادی