صافی [قطعات و اجزای خودرو] جسمی متخلخل برای جداسازی جامدات معلق از مایعات یا گازها
واژههای مصوب فرهنگستان
صافی، پالونه، صاف کن، اب صاف کردن، پالودن، تصفیه کردن، صاف کردن سایر معانی: (اسباب تصفیه ی آب و گاز و هوا) پالونه، پالاوان، بیزه، فیلتر، پرویزن، پا لایه، پالاگر، مشتوک، (نور - فیزیک) برق پال ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] پایه ی پالایه
[برق و الکترونیک] مدار فیلتر
[نساجی] پارچه صافی - منسوج صافی [معدن] پارچه صافی (عمومی فرآوری)
[کامپیوتر] فرمان FOLTER.
[شیمی] قرص صافی
پالیدهخوار [جانورشناسی] اندامگانی که غذای خود را ازطریق پالایش آب دریا تأمین میکند
(جانور شناسی - جانوری که از راه پالودن آب یا هوا مواد مغذی به دست می آورد مانند برخی نهنگ ها و ابرها) پالیده خوار
پالیدهخواری [جانورشناسی] روشی برای تغذیه که در آن اندامگانها غذای خود را ازطریق پالایش آب دریا تأمین میکنند
[ریاضیات] شیشه ی صافی