[کامپیوتر] پر کردن محل تصویر .
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تعویض، یدکی، دوباره پر کردن سایر معانی: پرکن، تعوی
[زمین شناسی] سنگ ریز، خاکریز سنگی
[عمران و معماری] سد سنگریز [زمین شناسی] بند سنگریز
[عمران و معماری] خاکریز متراکم شده - خاکریز متراکم [زمین شناسی] خاکریز متراکم شده- خاکریز متراکم
[زمین شناسی] خاکریز غلتکی
[زمین شناسی] سنگریز کوبیده
[خاک شناسی] دفن بهداشتی خندقی
ساختار کَند و آکَندی [زمینشناسی] ساختاری رسوبی شامل یک مجرای فرسایشیِ کوچک و معمولا بیضوی که بعدا پر شده است
واژههای مصوب فرهنگستان
[نساجی] دوخت بخیه افشان
[نساجی] پود تاریک روشن در پارچه - پود سایه روشن در پارچه - پود سایه انداز در پارچه
[نساجی] پود معیوب در پارچه - پود روده شده در پارچه