خوراک، کرایه، مسافر، کرایه مسافر، مسافر کرایهای، گذران کردن، گذراندن سایر معانی: (شعر قدیم) رفتن، سفر کردن، روی دادن، اتفاق افتادن، به سر کسی آمدن، انجام شدن یا دادن، صورت گرفتن، خوردن، خورا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[عمران و معماری] دستگاه اخذ کرایه
کشش کرایه [حملونقل درونشهری - جادهای] میزان تحمل مسافر در برابر افزایش نرخ کرایه
واژههای مصوب فرهنگستان
کفکرایه [حملونقل درونشهری - جادهای] آن میزان از کرایۀ مطلق که بر حجم جابهجایی مسافر و درآمد تأثیر مستقیم دارد ...
سفر به خیر، خدانگهدار، well you fare خوش باش، خدا حافظ
well thee fare خوش باش، خدا حافظ
[علوم دامی] مقیاس دمایی که در دانمارک بکار می رود
(گیاه شناسی) گل بدرود تا بهار (clarkia amoena - بومی غرب ایالات متحده)
[ریاضیات] دنباله ی فاری
جنگ الکترونیکی عامل [علوم نظامی] استفاده از سامانههایی که دارای منبع تولید امواج الکترومغناطیسیاند و برای جلوگیری یا خدشهدار کردن استفادۀ دشمن از وسایل الکترونیکی یا گمراه ...
اضافهکرایه [حملونقل درونشهری - جادهای] 1. کرایۀ اضافه برای تغییر درجۀ بلیت|||2. پرداخت کرایۀ اضافه در مقصد در سامانهای که کرایه براساس مسافت اخذ میشود و اعتبار ...
کرایۀ پایه [حملونقل درونشهری - جادهای] نرخ حمل مسافر بزرگسال بدون تخفیف برای خدمات منظم محلی و خطی