ازمایش، امتحان، تدبیر، تجربه، تجربه کردن، ازمایش کردن سایر معانی: آزمایش، آزمونه، آروین، آزمونگری، آزمایش کردن، مورد تجربه قرار دادن، آزمودن، امتحان کردن، رجوع شود به: experimentation، عمل [ ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تجربی، ازمایشی سایر معانی: آزمایشی، آزمونی، به منظور امتحان کردن چیزی، امتحانی، آروینی، آزمونگرانه [شیمی] تجربی، آزمایشی، آزمونی، به منظور امتحان کردن چیزى، امتحانی، آروینی، آزمونگرانه، خطای ...
حفاظ آزمایشی [حملونقل درونشهری - جادهای] حفاظی که در آزمونهای تمامعیار تصادف نتایج و کارکرد خوبی داشته است، اما کارایی آن هنوز در عمل احراز نشده است ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[عمران و معماری] حوضه آزمایش
مصرف آزمایشی مواد [اعتیاد] مصرفی معمولا از روی کنجکاوی و تمایل به تجربه کردن اثرات مواد
[ریاضیات] مدرک آزمایشی
فیلم تجربی [سینما و تلویزیون] فیلمی ذهنیتگرا که معمولا از هنجارهای سینمای رایج و تجاری پیروی نمیکند و با استفاده از فنون و فنّاوریهای جدید در پی گسترش زبان و قواعد بیانی سی ...
[سینما] فیلم تجربی
[ریاضیات] گروه آزمایشی
[حسابداری] مدلهای تجربی
[بهداشت] تغذیه آزمایشی
[زمین شناسی] سنگ شناسی تجربی یک شاخه از سنگ شناسی که با مطالعه آزمایشگاهی واکنش های تخصیص یافته برای توضیح فرآیندهای سنگ ساز سر و کار دارد. این اصطلاح دربر گیرنده آزمایش های مرتبط با خصوصیات ...