محک، ازمایش، امتحان، رسیدگی، بازرسی، معاینه، ازمون، ازمایه سایر معانی: رجوع شود به: examination
دیکشنری انگلیسی به فارسی
محک، ازمایش، امتحان، رسیدگی، بازرسی، معاینه، ازمون، ازمایه سایر معانی: آزمون، سنجش، بررسی، ژرف سنجی، بازبینی، متن امتحان، پرسش های آزمون، آزمایه [حسابداری] رسیدگی [بهداشت] آزمایش [ریاضیات] آ ...
(کسی که امتحان می دهد) امتحان دهنده، آزمون شونده، ممتحن، امتحان کننده، بازپرس، بازجو، بازرس
امتحان کننده، ازمونگر سایر معانی: آزمونگر، ممتحن
[ریاضیات] مثال بزنید
(گیاه شناسی)شش پار (6-merous هم می نویسند)، شش جزئی
[زمین شناسی] ترکیب متبلوری به فرمول c6h12n4 که در لاستیک سازی برای تسریع عمل و در طب به عنوان داروی مدر و جاذب گاز فسژن بکار می رود
[آمار] نمونه گیری با امتحان سوال
معاینه با گوشبین [شنواییشناسی] ← گوشنگری
واژههای مصوب فرهنگستان
[شیمی] پلی هگزا متیلن آدیپامید
باز پرسی دوم باره، استنطاق مجدد، امتحان دوم باره
سرمشق (دیگران) شدن