[برق و الکترونیک] عمل خطی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سواد، لفظ، با سوادی، سواد خواندن ونوشتن سایر معانی: قدرت خواندن و نوشتن، سوادآموزی، دانش (در زمینه ی ویژه)
[ریاضیات] عبارت حرفی
[ریاضیات] نمادگذاری حرفی
[ریاضیات] ارقام حرفی
پیروی تحت اللفظی از چیزی سایر معانی: (تمایل به تاکید بر معنی تحت الفظی) آرش گرایی، نص گرایی، ملانقطی
واژه به واژه ترجمه کردن، بصورت تحت اللفظی دراوردن، لفظ بلفظ معنی کردن، تحت اللفظی ترجمه کردن
عینا سایر معانی: به طور تحت الفظی، واژه به واژه، حرف به حرف، موبه مو، بی کم و زیاد، واقعا، به راستی، (عامیانه) تقریبا، چنانچه گویی، لفظ به لفظ واژه به واژه، کلمه به کلمه، بطور تحت اللفظی ...
ادیب، دانشمند نما سایر معانی: فضل فروش
humanities : عواطف بشری، انسانیت، علوم انسانی
[کامپیوتر] عملیات منطقی
[ریاضیات] عملگر های منطقی