سخت، دشوار، طاقت فرسا، بی نهایت، غیر قابل تحمل، تحمل ناپذیر، تن در ندادنی سایر معانی: تاب نیاوردنی، توان فرسا
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تحمل نا پذیری، سختی
بیمدارا [علوم سیاسی و روابط بینالملل] فردی که اَعمال و اعتقادات دیگران را تحمل نمیکند|||متـ . بیتسامح
واژههای مصوب فرهنگستان
متعصب، بی گذشت، زیر بارنرو سایر معانی: (نابرد بار نسبت به عقاید و اعتقادات دیگران) متعصب، کوته فکر، پی ورز، ناروادار، نابردبار (عقیدتی)، برنایشت، ناآزاده، کوته فکرانه، متعصبانه [خاک شناسی] غ ...
[زمین شناسی] اینتراکلست قطعات سنگهای آهکی که از تخریب رسوبات آهکی نیمه سخت در داخل محیط رسوبی ایجاد می شوند. تشکیل آنها با رسوب مواد دیگر آهکی تقریباً همزمان انجام می گیرد. از نظر شکل و اندا ...
[برق و الکترونیک] گسترده ی دمای ذاتی گستره ی دمایی که در آن تراکم حامل های یک نیمه رسانا به میزان قابل توجهی مشابه با بلور ایده آل است .
عملیات نفوذ [علوم نظامی] عملیات تهاجمی بر فراز خاک دشمن با هدف انهدام هواگَردهای مستقر در پایگاههای او
[شیمی] دمای وارونگی
[شیمی] بر هم کنش یون دوقطبی
غیر قابل جبران، جبران ناپذیر، غیر قابل وصول سایر معانی: بازنیافتنی، بازیافت ناپذیر، برگشت ناپذیر، دوباره به دست نیاوردنی
[کامپیوتر] خطای غیر قابل ترمیم .
[زمین شناسی] راسته موریانگان. راسته « قرینه بالان »