نظر تنگی، تنگ چشمی، کوته نظری، پستی، تعصب
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ازروی نظر تنگی یا پستی، کوته نظرلنه، متعصبانه
بَرانگارهدرمانی [روانشناسی] درمان مشکلات فرد در زمینۀ روابط با دیگران براساس این نظریه که فرد تصاویری ناخودآگاه از صفات شخصیتی و رفتارهای افرادی دارد که کودکیاش را با آنان ...
واژههای مصوب فرهنگستان
بیچاره سازی،بدبخت شدگی،بینوایی،درماندگی (immiserization هم می نویسند)
بی اندازه، بیش از حد، بیش از حداعتدال
زیاده روی، زیادتی، بی اعتدالی سایر معانی: زیاده روی، بی اعتدالی، زیادتی
حتمی، الزام اور، دستوری، امری سایر معانی: آمرانه، فرمان گونه، تحکم آمیز، واجب، ضروری، بایسته، ناگزیر، ناچار، بایا، وایا، (دستور زبان) امری، ضرورت، بایستگی، دربایست، ناچاری، ناگزیری، لزوم، قا ...
وجه امری
[حسابداری] مفروضات بنیادی دستوری
لحن امر، امریت، قوه امره
امپراطور وار
نابالغ، نارسیده، بتکلیف نرسیده