(حشره شناسی) نیم بال، نیم بال دار، جنبنده، نیم سخت بال
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رجوع شود به: hercules
پیشرو، جارچی، منادی، خبر رسان، قاصد، جلو دار، از امدن یا وقوع چیزی خبر دادن، اعلام کردن، راهنمایی کردن سایر معانی: پیک، چاوش، فرستاده، این واژه در عنوان برخی روزنامه ها به کار می رود، (مجازی ...
وابسته به نشانهای اشرافی و تبارنامه ها، وابسته به پیک ها و چاوش ها، وابسته به علم نشانهای نجابت خانوادگی
[سینما] دوربین پنهانی
وابسته به سلسله مراتب، پایگانی
[آمار] تحلیل خوشه ای سلسله مراتبی
[کامپیوتر] پایگاه داده سلسله مراتبی .
[کامپیوتر] قالب سلسله مراتبی داده .
[زمین شناسی] روش سازماندهی داده های فضایی به عناصری مبتنی بر ساختار نوع درختی سطوح مختلف در این روش فضا به گونه ای تقسیم بندی شود که به راحتی قابل تجزیه به واحدهای کوچکتر باشد . عناصر فضایی ...
[کامپیوتر] سیسمت فایل سلسله مراتبی .
[کامپیوتر] منوی سلسله مراتبی . - فهرست سلسله مراتبی فهرستی که فهرستهای دیگر درون آن قرار دارند . فهرستی پی در پی . مثلاً نگاه کنید به start button .