لیست واژه‌ها

convex quadrilaterals

[ریاضیات] چهارضلعی های کوژ

دیکشنری انگلیسی به فارسی

cooperate

همدستی کردن، باهم کار کردن، تشریک مساعی کردن، همیاری کردن، اشتراک مساعی کردن، تعاون کردن سایر معانی: همیاری کردن، باهم کار کردن، همدستی کردن، تشریک مساعی کردن، اشتراک مساعی کردن، تعاون کردن ...

دیکشنری انگلیسی به فارسی

cooperation or co operation

همکاری، مشارکت، تشریک مساعی، معاضدت، همیاری، همدستی، تعاون

دیکشنری انگلیسی به فارسی

cooperative

همیارانه [روان‌شناسی] ویژگی کاری که در آن همه طرف‌ها برای هدف یا منفعتی مشترک مشتاقانه با یکدیگر مشارکت می‌کنند

واژه‌های مصوب فرهنگستان

cooperative engagement processor

پردازشگر درگیری اشتراکی [علوم نظامی] بخشی از سامانۀ درگیری اشتراکی که اطلاعات خام را از حسگرها و سامانه‌های سلاح دریاپایه (shipboard) جمع‌آوری و آنها را در قالب‌بندی جدید به س ...

واژه‌های مصوب فرهنگستان

cooperative game

بازی هم‌دستی [اقتصاد] نوعی بازی که در آن گروه‌های بازیگر با یکدیگر مشارکت می‌کنند و بازیگران منفرد، به‌‌جای رقابت، با یکدیگر مشارکت دارند ...

واژه‌های مصوب فرهنگستان

cooperative phenomenon

پدیدۀ همیاری [فیزیک] پدیده‌ای که از برهم‌کنشِ جمعی شمار فراوانی از اتم‌ها یا مولکول‌ها حاصل می‌شود

واژه‌های مصوب فرهنگستان

cooperative reference

خدمات مرجع تعاونی [علوم کتابداری و اطلاع‌رسانی] خدمات مرجعی که ازطریق آن کتابخانه‌ای براساس توافق‌نامۀ رسمی، کاربر یا پرسش کاربر را به کتابخانه یا مؤسسۀ اطلاعاتی دیگر ارجاع می ...

واژه‌های مصوب فرهنگستان

copper-accelerated salt spray test

آزمون مِهِ ‌نمکی شتاب‌یافتۀ مس [خوردگی] نوعی آزمون خوردگی شتاب‌یافته برای ارزیابی پوشش‌های حاصل از الکترونهشت‌ و پوشش‌های آندی بر روی آلومینیم که در آن از مس&zw ...

واژه‌های مصوب فرهنگستان

cordilleran vein type deposits

[زمین شناسی] کانسارهای رگه ای تیپ کردیلرا یکی از گروه های کانسارهای گرمابی فلزهای قلیایی یا ارزشمند، عمدتاً مس، تنگستن، سرب، روی، نقره و طلا است که بشدت تحت کنترل رگه بوده و فاقد کانسارهای ف ...

دیکشنری انگلیسی به فارسی

coring operatro

[نفت] متصدی مغزه گیری

دیکشنری انگلیسی به فارسی

cost average

[ریاضیات] متوسط هزینه

دیکشنری انگلیسی به فارسی

واژه‌نامه‌ها

پیشنهاد واژه جدید