[حقوق] اصل تفکیک قوا
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] تفکیک متغیر ها
منطقۀ جداسازی [حملونقل دریایی] منطقهای که در آن مسیر حرکت کشتیها در چارچوب طرح جداسازی تردد از هم جدا شده است
واژههای مصوب فرهنگستان
کناره گیری، تفکیک، جدا سازی، تجزیه طلبی، جدا گرایی سایر معانی: جدایی طلبی، جدایی گرای، اعتزال خواه
فاضل، جدا سازنده، تجزیه طلب، حاکی از جدایی سایر معانی: جداگر، جداکننده، جدایی انگیز (separatory هم می گویند)
[نفت] نفت دستگاه تفکیک
[حسابداری] پیش پرداختهای کوتاه مدت
جدایی لایههای شانه [مهندسی بسپار - تایر] نوعی جدایی در ناحیۀ شانه که اغلب براثر وجود نیروهای برشی شدید در لایههای بیرونی رخ میدهد ...
[نساجی] کارگر تعمیر و نگهداری ماکو
[حسابداری] تجهیز کارگاه [سینما] آماده سازی محل فیلمبرداری
[خاک شناسی] گروه اندازه های خاک [آب و خاک] اجزای بافت خاک
بخش صدا [سینما و تلویزیون] بخشی در سینما یا تلویزیون که امور مربوط به صدای فیلم یا برنامه، مانند صدابرداری و صداگذاری و صداسازی، را انجام میدهد ...