جدایی، تفکیک، فراق، انفصال، دوری، مفارقت سایر معانی: جداسازی، دسته بندی، دسته دسته سازی، سواکردن، دوری از معشوق یا عزیزان، انشعاب، تفرقه، انتزاع، اعتزال، (خدمت به ویژه در ارتش) انفصال، اخراج ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(ارتش امریکا) اداره ی خاتمه خدمت
[برق و الکترونیک] مدار جدایی مداری که سیگنالها را بر حسب دامنه، بسامد یا مشخصه دیگری مرتب می کند.
ضریب جداسازی [شیمی] نسبت ترکیبدرصدهای A و B در جریان خروجی تقسیم بر نسبت ترکیبدرصدهای A و B در جریان ورودی
واژههای مصوب فرهنگستان
[ریاضیات] ثابت جداسازی
[معدن] چگالی جدایش (جدایش)
[برق و الکترونیک] معادله تفکیک
ضریب جداشدگی [مهندسی شیمی] نسبت ترکیبدرصدهای A و B در محصول تراویده از غشا تقسیم بر نسبت ترکیبدرصدهای A و B در جریان باقیمانده بر روی غشا ...
[شیمی] ضریب جداسازی
[شیمی] روش جداسازی
[سینما] نسخه منفی تفکیکی
[سینما] تفارق احباب