[آمار] آماره تفکیک پذیر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حسابداری] فرض تفکیک شخصیت
[عمران و معماری] سرریز جداگانه
[عمران و معماری] دوچرخه روی مجزا - مسیر دوچرخه مجزا
[ریاضیات] هسته ی تفکیک شده
فردا سایر معانی: جداگانه، جداجدا، سواسوا، فردافرد، علیحده [ریاضیات] تنها
separately, adv•به طور جداگانه، سواسوا، جداجدا، جدا از هم
[برق و الکترونیک] تحریک جداگانه به دست آوردن تحریک از منبعی بجز خود ماشین یا قطعه.
جدایی، مجزایی
دخشه جدا ساز
جداسازی [شیمی] جدا کردن اجزای جامد و مایع و گاز سازندۀ مخلوط بهکمک روشهای مختلف، نظیر تقطیر و استخراج و جذب
واژههای مصوب فرهنگستان
جداسازی [مهندسی شیمی] جدا کردن اجزای جامد و مایع و گاز سازندۀ مخلوط بهکمک روشهای مختلف، نظیر تقطیر و استخراج و جذب