فنری، کشسان، قابل ارتجاع، کش دار، مرتجع، سبک روح سایر معانی: کشایند، کشی، جهمند، کشان، کشمند، (دارای توانایی زود چیره شدن بر غم یا خستگی و غیره) سبکروح، انعطاف پذیر، خم پذیر، نرمش دار، (اقتص ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[عمران و معماری] تحلیل الاستیک
[عمران و معماری] جسم ارتجاعی - جسم برجهنده [ریاضیات] جسم کشسان
پوتین دو طرف کش دار
[کامپیوتر] میانگیر ازتجاعی .
[عمران و معماری] اتصال ارتجاعی
ثابت کِشسانی [ژئوفیزیک] هریک از ضریبهای قانون هوک که بیانگر مؤلفههای کُرنش بهصورت تابعی خطی از مؤلفههای تنش است
واژههای مصوب فرهنگستان
[عمران و معماری] تغییر شکل ارتجاعی - تغییر شکل الاستیک - تغییر شکل قابل برگشت [زمین شناسی] دگرشکلی کشسان دگرشکلی موقتی که در آن سنگها پس از برداشته شدن تنش به شکل اولیه خود باز می گردند. [مع ...
[حسابداری] تقاضای با کشش [ریاضیات] تقاضای الاستیک
[عمران و معماری] بیضی ارتجاعی
[عمران و معماری] تعادل ارتجاعی - ایستایی برجهندگی
[نساجی] پارچه کشی - پارچه کشسان