عوارض [حقوق] نوعی مالیات بر کالا یا خدمات
واژههای مصوب فرهنگستان
کار، ماموریت، گماشت، وظیفه، فرض، خدمت، عهده، تکلیف، عوارض گمرکی سایر معانی: بایستگی، کارداد، مالیات، عوارض، ساو، باژ، (به ویژه در ارتش) ماموریت، گماردگی، (مکانیک) کارایی (مقدار کاری که موتور ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
موظف، در محذور، اخلاقا موظف
دیدنی ازروی اجباریاوظیفه
چرخه کار [برق و الکترونیک] زمان کار، سیکل کار - چرخه ی کار نسبت پهنای پالس به تناوب ( زمان به زمان کل) برحسب درصد (percntage) مشابه با ضریب کار ( duty factory ) است با این تفاوت که ضریب کار ...
وظیفه شخص نسبت به خدا
خدمت تمام وقت (به ویژه در نیروهای مسلح)، خدمت زیر پرچم
وظیفه واجب یالازم
ترک وظیفه [حقوق] عدم انجام وظیفه
[برق و الکترونیک] حد مجاز کار پیوسته مقدار باز قابل تحمل یک وسیله یا دستگاه برای زمان نا معین و بدون افزایش دمای خارج از حد مشخص .
[حقوق] تحویل با عوارض پرداخت نشده (... محل مقصد تعیین شده)
مالیات بر ارث (بیشتر می گویند: inheritance tax)، مالیات بر ارک