بیبار کردن [فیزیک] عملی که موجب خنثی شدن بار الکتریکی شود
واژههای مصوب فرهنگستان
ترخیص [مدیریت سلامت] مرخص کردن یا مرخص شدن بیمار بستری از بیمارستان
تخلیه، عزل، خلع، ترشح، بده، انفصال، معزول کردن، درکردن، اداء کردن، ترشح کردن، منفصل کردن، خالی کردن، مرخص کردن، خارج کردن سایر معانی: خالی کردن (بار از کشتی و غیره)، تخلیه کردن، (گلوله) خالی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[برق و الکترونیک] ظرفیت تخلیه [آب و خاک] ظرفیت جریان
[آب و خاک] آبگذر
ضریب تخلیه [فیزیک] ضریبی تجربی که برای تنظیم اُفت فشار در معادله شارش از منافذی با شکلها و اندازههای مختلف بهکار میرود ...
[برق و الکترونیک] منحنی تخلیه [نفت] منحنی تخلیه
[برق و الکترونیک] نمودار تخلیه
[آب و خاک] بازده آبدهی، کارائی بده
[برق و الکترونیک] انرژی تخلیه
فشار [سینما] شاخک تخلیه [عمران و معماری] ارتفاع تخلیه - ارتفاع خروجی [نفت] ارتفاع تخلیه - منحنی تخلیه
[عمران و معماری] منحنی بده [زمین شناسی] منحنی آبگذری، منحنی بده [آب و خاک] هیدروگراف جریان