هوشیار، ملتفت، باخبر، اگاه، وارد، بهوش سایر معانی: آگاه، متوجه، هشیار، ذی شعور، مستشعر، بیدار، تعمدی، عمدی، آگاهانه، محسوس، دانسته، رجوع شود به: self-conscious، واردconscious _پسوند: آگاه [a ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
از روی قصد سایر معانی: از روی قصد
بسط خودآگاهی [روانشناسی] روشی برای کمک به افراد بهمنظور تعدیل افکار آنها، بهویژه برای پذیرفتن هرچهبیشتر یک باور جدید که عموما در فعالیتهای گروهی انجام میش ...
واژههای مصوب فرهنگستان
پرورش خودآگاهی [روانشناسی] فرایندی در بحثهای گروهی بهمنظور کسب آگاهی بیشتر از نیازها و اهداف و ارزشها و همچنین رفتار و نحوۀ ارتباط با دیگران ...
دارای حساسیت وتعصب نسبت بطبقه اجتماعی خود
ادراک چیزهای یکسان، اگاهی ثانوی
(روان شناسی) ناخودآگاهی همگانی، ناهشیاری جمعی [روانپزشکی] ناخودآگاه جمعی. مفهوم ناخودآگاه جمعی یا اشتراکی یکی از مفاهیم ابتکاری و بحث انگیز تئوری شخصیت یونگ است. از نظر او ناخودآگاه جمعی قوی ...
آگاهی جنس مؤنث [جامعهشناسی] شناخت زنان از اینکه چگونه در یک طبقۀ خاص یا فرهنگ یا دورۀ تاریخی تعریفهای مشخصی از جنس مؤنث پدید آمده است ...
روانشناسى : نیمه هشیارى
از هوش رفتن
روانشناسى : غیرهشیار [روانپزشکی] ناهشیار. این اصطلاح برای (a) آن چه بی جان است و فاقد هشیاری است، و (b) اجزائی از عملکرد روانی در موجودات واجد شناخت که بخشی از آگاهی نیست، به کار می رود. در ...