اَبر [علوم جَوّ] [رایانه و فنّاوری اطلاعات، مهندسی مخابرات] مجموعهای که زیرساخت آن مرکز دادههای دارای قابلیت فراهمسازی سختافزار است و در زمرۀ خدماتی است که به کاربران ...
واژههای مصوب فرهنگستان
ابر، توده انبوه، سحاب، توده ابرومه، ابری شدن، سایه افکن شدن سایر معانی: توده ی دود یا بخار یا گرد و خاک و غیره، دم، دمه، انبوه، انبوهه، خیل، کدر کردن یا شدن، تیره شدن، (مجازی )هر چه که تیره ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تضعیف اَبری [علوم جَوّ] کاهش تابش ریزموج بهوسیلۀ اَبر
پشتیبانگیری اَبری [رایانه و فنّاوری اطلاعات] پشتیبانگیری از دادهها در افزارۀ ذخیرۀ شبکهای واقع در اَبر
نواراَبر [علوم جَوّ] شکل تقریبا پیوستهای از اَبر با محور طولی مشخص که نسبت طول به عرض آن حداقل چهار به یک و عرض آن بیشتر از یک درجۀ عرض جغرافیایی است ...
[نساجی] طرح اسلیمی ماری که از گلهای قالی است
کراناَبر [علوم جَوّ] تودۀ اَبر نسبتا واضحی که از فاصلۀ دور دیده میشود
[آب و خاک] سوز هوا، جریان هوای سرد نامطبوع
[آب و خاک] رگبار
رایانش اَبری [رایانه و فنّاوری اطلاعات] استفاده از اینترنت برای امکانپذیر کردن دسترسی مردم به خدمات فنّاوری
هستههای میعان اَبر [علوم جَوّ] ذرههای هواویز نمگیر در جوّ که ممکن است بهعنوان هستههای قطرکهای اَبر عمل کنند|||اختـ . هماب CCN ...
پوشش اَبر [علوم جَوّ] بخشی از آسمان پوشیده از ابر|||متـ . ابرناکی cloudiness, cloudage