چنبره، قلمرو، دایره، مدار، محیط دایره، چنبر، محفل، دور، حوزه، طوق، احاطه کردن، دور زدن، مدور ساختن، دور گرفتن سایر معانی: پرگر، برهون، پرهون، گردی، گردک، حلقه ی دوستان (و غیره)، جرگه، آویژگا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] نمودار مدور
[سینما] دایره تیرگی - عنبیه باز - افه روزنه ای - دایره ابهام - دایره اغتشاش - دایره نامشخص - دایره اختلال [زمین شناسی] دایره ابهام
[ریاضیات] دایره ی انحناء، دایره ی خمیدگی
[سینما] دایره حداقل اغتشاش - دایره کوچکترین تیرگی
دوار، عضو محفل
[ریاضیات] زاویه ی محاطی
مدار قطب جنوب (که موازی خط استوا است) [زمین شناسی] مدار جنوبگان مدار یا خط عرض جغرافیایی 66 درجه و 32 دقیقه جنوبی، که معمولا در 66 درجه و 30 دقیقه فرض شده است [آب و خاک] مدار جنوبگان ...
[ریاضیات] دایره ی اصلی هذلولی
[ریاضیات] دایره ی اصلی بیضی
[عمران و معماری] دایره سمتی
[ریاضیات] دایره ی مبنا