پسند، انتخاب، چیز نخبه، برگزیده سایر معانی: گزینش، چاره، گزینه، گزیر، امکان، شخص یا چیز گزیده شده، منتخب، (بهترین و برگزیده ترین بخش یا نوع) شاهوار، نخبه، خوب، گزیده، گل سرسبد [نساجی] انتخاب ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تابع انتخاب [ریاضی] فرمولدار
واژههای مصوب فرهنگستان
[حقوق] انتخاب مرجع رسیدگی
[حقوق] قواعد انتخاب قانون حاکم (در موارد تعارض قوانین)
مدل گزینۀ انتزاعی [حملونقل درونشهری - جادهای] مدلی مبتنی بر این فرض که شناسایی متغیرهای ناظر بر گزینۀ سفر، یعنی طرز سفر و مقصد و زمان سفر و ویژگیهایی از این قبیل، لاز ...
[ریاضیات] اصل موضوع انتخاب
تصادفا، اتفاقا، الله بختی، به دلخواه خود، با گزینش فردی
انتخاب غذا [علوم و فنّاوری غذا] تمایل به مصرف غذاهایی خاص که از عوامل فرهنگی و محیطی تأثیر میپذیرد
انتخاب غلط
مدل سفرگزینی [حملونقل درونشهری - جادهای] مدلی برای پیشبینی سهم هریک از شیوههای حملونقل موجود از تعداد کل نفرسفرها ...
مدل چندگزینهای [حملونقل درونشهری - جادهای] مدلی که تنها به انتخاب دو گزینه محدود نیست و امکان استفاده از گزینههای مختلف در زمینههایی مانند شیوه و مسیر و ز ...
آزمونهای [عمومی] ویژگی امتحان چندگزینهای