بار، بار کشتی، محموله دریایی سایر معانی: محموله، بار (به ویژه بار کشتی و هواپیما و ترن و کامیون)، فرسته، pl بارکشتی [عمران و معماری] بار [صنعت] محموله، کالا، بار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کشتی باری [حملونقل دریایی] شناوری که از آن برای تخلیه و بارگیری کشتی استفاده میشود|||متـ . شناور باری cargo vessel
واژههای مصوب فرهنگستان
خدمات ذخیرۀ جای بار [حملونقل دریایی] اختصاص فضای مناسب یا ظرفیت معینی به محمولهای خاص در برنامۀ حمل کالا که معمولا ازطریق نمایندگی کشتیرانی انجام میشود ...
اظهارنامۀ بار [حملونقل دریایی] سندی که در چارچوب قرارداد «تسهیل حملونقل بینالمللی» در هنگام ورود و خروج بار تهیه و تحویل مقامات میشود ...
اظهارنامۀ بار [حملونقل ریلی] سندی که در چارچوب قرارداد «تسهیل حملونقل بینالمللی» در هنگام ورود و خروج بار تهیه و تحویل مقامات میشود ...
هزینۀ بارورزی [حملونقل دریایی] مجموع هزینههایی که برطبق قرارداد برای بارورزی پرداخت میشود
بارقلاب [حملونقل دریایی] قطعۀ فلزی سرخمی که از سویی به جرثقیل و از سوی دیگر به حلقههای اتصال دوال یا تورِ بار یا دیگر وسایل متصل میشود و بهکمک آن بار را بلند و جابه&z ...
[حقوق] صورت محموله
تورِ بار [حملونقل دریایی] تور چهارگوش بزرگ سیمی یا ریسمانی برای بارگیری و تخلیۀ بارهای کوچک که هر گوشۀ آن به حلقهای برای اتصال به بارقلاب منتهی میشود ...
[عمران و معماری] هواپیمای باربر - هواپیمای باری
کشنده بار [حملونقل دریایی] طناب یا بافهای که یک سر آن به بار متصل میشود و سر دیگر آن، پس از گذشتن طناب از روی یک یا چند قرقره، به دوار یا موتوری وصل میشود و در مجموع ...
[عمران و معماری] کشتی باربر - کشتی باری