کیک، قالب، قرص، بشکل کیک دراوردن، قالب کردن سایر معانی: (شیرینی پزی) کیک، (چونه یا توده ای از خمیر یا سیب زمینی کوفته و غیره که طبخ یا سرخ شود) شامی، نواله، کنجاله، (صابون و یخ و کره و غیره) ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خمیرابۀ کیک [علوم و فنّاوری غذا] خمیرابهای که از آن برای تهیۀ کیک استفاده میشود
واژههای مصوب فرهنگستان
[نساجی] بسته استوانه ای بدون بوبین نخ فیلامنتی
1- قالب کیک پزی 2- قوطی برای نگهداری کیک، ظرف کیک
لذایذ زندگی، خوبی های روزگار
اماس اسپرزازنوبه
(عامیانه) عکس مرد خوش هیکل و لخت یا نیمه لخت (مثلا در برخی مجلات مبتذل)
[برق و الکترونیک] موتور دیسکی ؛موتور مدار چاپی نوعی موتور « دی سی» آهنربای دائم با روتری سسبک و از جنس فایبر- گلاس اپوکسی ( جی اف ای) که به دلیل پاسخ سریع و سرعت زیاد خود در سیستمهای سروویی ...
نان شیرینی که از ماهی خورد کرده وپوره سیب زمینی درست کنند
(امریکا) پنکیک، کیک گرم، خوب به فروش رفتن
(شیرینی پزی) کیک پلنگی (کیک سفید دارای رگه های شکلاتی)، کیک کره دار برنگ روشن
تفاله ی بزرک (آنچه که پس از کوفتن روغن بزرک باقی می ماند)