[کامپیوتر] گرافیکهای تجاری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کاسبی خوب (یا بد) است، وضع بازرگانی خوب (یا بد) است
اداره ی حسابداری (در موسسات و ادارات بزرگ)
راهبرد کسبوکار [مدیریت] راهبردی برای نیل به موفقیت و هدفهای موردنظر
واژههای مصوب فرهنگستان
[عمران و معماری] سفراداری - سفر تجاری
شرکتبهکارمند [رایانه و فنّاوری اطلاعات] نوعی تجارت الکترونیکی که در آن کارمندان درخواست لوازم و ملزومات کاری خود را بهصورت الکترونیکی به شرکتهای فروشنده ارسال می&zwnj ...
شرکتبهدولت [رایانه و فنّاوری اطلاعات] نوعی تجارت الکترونیکی بین شرکتها و سازمانهای دولتی
سوداگر، کاسب، بازرگان (بیشتر به جای businessman و businesswoman به کار می رود)
مجهز کردن، باعجله پیش رفتن، عجله کردن
(انگلیس) آواز خوان دوره گرد، هنرپیشه ی دوره گرد (به ویژه در خیابان های لندن)
تعطیلی و مرخصی که طی آن انسان همان کارهایی را می کند که در سر کار می کرده
انفجار، بالاتنه، سینه، مجسمه نیم تنه، مجسمه، ترکیدگی، ورشکست شدن، خرد گشتن، ورشکست کردن، بیچاره کردن سایر معانی: تندیس نیم تنه، مجسمه ی سر و شانه ها و بخش بالایی سینه، تندیسه، نیم پیکره، (به ...