بودجه، حساب درامد و خرج سایر معانی: حساب هزینه و درآمد، هزینه ی انجام کاری، مقدار پول تخصیص یافته برای چیزی، اعتبار، بودجه بندی کردن، بودجه دادن، برنامه ی درآمد و هزینه تدوین کردن، برنامه بن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حسابداری] کمیسیون بودجه، کمیته بودجه
قید بودجه [اقتصاد] محدودیت مخارج
واژههای مصوب فرهنگستان
[کامپیوتر] مدل پیشگویی بودجه ای
[نساجی] اضافه درآمد
[صنعت] هزینه بودجه ای کار برنامه ریزی شده - مقدار هزینه بودجه بندی شده برای انجام کار تا یک تاریخ مشخص طبق برنامه ریزی انجام شده
[حسابداری] سربار بودجه شده کارخانه
بودجه بندی، تخصیص بودجه [نساجی] بودجه بندی [ریاضیات] تنظیم بودجه، بودجه بندی
[سینما] بودجه بالای خط - هزینه های نقدی
ترازینۀ تابش جوّ [علوم جَوّ] میزان دفع یا کسب انرژی تابشی جوّ در زمان و مکان معین
[حسابداری] بودجه سرمایه ای [نساجی] بودجه سرمایه ای
[حسابداری] بودجه مخارج سرمایه ای