[ریاضیات] متغیر های کراندار بهینه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] با دامنه ی نامحدود نوسان کردن، دارای نوسان نامحدود بودن
[ریاضیات] دنباله ی نقطه به نقطه کراندار
[ریاضیات] تابع همساز شبه کراندار
نا محدود، بیکران سایر معانی: بی حد و حصر، بی مرز، لایتناهی، بی پایان [برق و الکترونیک] بدون مرز، بیکران، نامحدود [ریاضیات] بیکران
[زمین شناسی] تابع بیکران [ریاضیات] تابع بی کران [آمار] تابع بی کران
بازۀ بیکران [ریاضی] بازهای از اعداد حقیقی که یک مجموعۀ کراندار نباشد
واژههای مصوب فرهنگستان
[ریاضیات] خمینه ی بیکران
[ریاضیات] جواب بهینه ی بیکران
[ریاضیات] زیرمجموعه ی بی کران، بخش بی کران