محدود، کراندار سایر معانی: کران دار [برق و الکترونیک] کران دار [ریاضیات] کراندار، محدود، کرانه دار، محصور، پایاندار [آمار] کراندار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] از بالا محدود باشد به، از بالا محدود، از بالا کراندار، کراندار از بالا [آمار] بالا کراندار
[ریاضیات] از پایین محدود، از پایین کراندار، کراندار از پایین [آمار] پایین کراندار
[ریاضیات] فاصله ی کراندار، دوری کراندار
[ریاضیات] شبکه ی پخش پذیر کران دار
[نساجی] منسوجات بی بافت استحکام یافته
[ریاضیات] محدود از راست
[ریاضیات] تابع کراندار، تابع محدود
[برق و الکترونیک] ورودی کران دار
[ریاضیات] فاصله ی کراندار، بازه ی کراندار
قضیۀ کرانداری وارون [ریاضی] فرمولدار
واژههای مصوب فرهنگستان
[آمار] درازای کراندار