پناه، پرده، چشم بند، در پوش، تاریک، کور، نابینا، بی بصیرت، عاجز، غیر خوانایی، نا پیدا، هر چیزی که مانع عبور نور شود، خیره کردن، اغفال کردن، کور کردن، درز یا راه گرفتن سایر معانی: اعمی، نابین ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کوشش یا اندیشه ی بی حاصل، کار بی فایده، کوی بن بست، کوی بن بست کوشش یا اندیشهی بیحاصل، کار بیفایده the negotiations have reached a blind alley مذاکرات به بن بست رسیده است، کوچه بن بست [عمران ...
کاملا کور، نابینا
ارسال نسخه ای از نامه به شخص ثالث بدون آن که به دریافت کننده ی اولیه ی نامه اطلاع داده شده باشد
زغال سنگ بی شعله
[معدن] کانسار پنهان (زمین شناسی اقتصادی)
[زمین شناسی] رقومی کننده بدون بازخورد گرافیکی نوری در نتایج فرآیند رقومی کننده.
[نفت] حفاری کور
[نساجی] رنگرزی کلافی - رنگرزی بسته ای
نشست کور [حملونقل هوایی] نشست هواگَرد سرنشیندار در وضعیتی که خدمۀ پرواز قادر به مشاهدۀ نشانههای دیداری بیرون نیستند
واژههای مصوب فرهنگستان
ازمن داری، چشم بندی، چشم بندانک
رجوع شود به: speak-easy