لایه [زمینشناسی] کوچکترین واحد در سنگهای رسوبی چینهای
واژههای مصوب فرهنگستان
فراش، کف، ته، بستر، رختخواب، باغچه، خوابگاه، طبقه، خوابیدن، تشکیل طبقه دادن سایر معانی: تختخواب (معمولا شامل تخت و تشک و روانداز و بالش می شود)، بالین، سریر، گاس، بستر گیاه، محل رویش هرچیز، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تخت خواب و صبحانه سایر معانی: (در پانسیون ها و برخی هتل ها) بستر و صبحانه، اتاق و صبحانه، زمان استراحت در بستر، غنودن، (هتل و پانسیون و غیره) اتاق و صبحانه، بستر و صبحانه
[زمین شناسی] اصطلاحی که در مورد پل ها وراه های شوسه به کار می رود
تخته ی نازکی که برای سفت کردن تشک زیر آن قرار می دهند
[عمران و معماری] عمق پشته [زمین شناسی] عمق پشته
جای خواب تهیه دیدن و خوابیدن
[عمران و معماری] سقوط بستر [زمین شناسی] سقوط بستر
[زمین شناسی] زمین لایه لایه ،خاک های لایه لایه ومطبق را گویند که در تخته بندی کف اطاق از آن استفاده می کنند
[زمین شناسی] شکل لایه ای هر انحراف از بستر مسطح که بوسیله جریان یافتن یک کانال آبرفتی بر روی بستر منشا می گیرد را می گویند. (middleton, 1965). همچنین ببینید ترکیب لایه: (bed configuration).
[عمران و معماری] درزافقی - محل اتصال [زمین شناسی] درز افقی، محل اتصال
[نفت] لایه