خرد شدن، فروکش کردن سایر معانی: 1- ترک (دوستی یا حمایت و غیره) کردن 2- آب رفتن، کوچک شدن، نحیف شدن، تحلیل رفتن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بسیار، خیلی، خیلی دور
تمام کردن، خردخردتمام کردن، تحلیل بردن سایر معانی: خردخردتمام کردن، تحلیل بردن، تمام کردن
علوم نظامى : اعلام موشک هوا به هوا رها شده در درگیرى هاى هوایى
تلف کردن، هدر دادن
گمشو، برو، گریز، اغاز، دور شو، فرار، گمشو سایر معانی: 1- رفتن، عزیمت کردن 2- گریختن، فرار کردن 3- آغاز کردن (مسابقه)، getaway اغاز، گریز، برو، دور شو، (در مسابقه و غیره) آغاز، شروع، away get ...
بخشیدن، فاش کردن سایر معانی: 1- اهدا کردن، دادن، 2- شوهر دادن 3- فاش کردن، آشکار کردن، افشای راز، خیانت، افشای غیر عمدی، جایزه یا جنس با تخفیف زیاد (برای جلب مشتری داده می شود)، سو استفاده ا ...
[سینما] نمای رو به رو و نمای پشت
نهانگاه، فراری، فرار، مخفی گاه سایر معانی: گریزگاه
[ریاضیات] طوری که
با خنده چیزی را فراموش کردن یا از خود دور کردن، نادیده گرفتن
در جای قفل شده یا امن نگهداری کردن