تصدیق کردن، اثبات کردن، بطور قطع اظهار داشتن، از روی یقین گفتن، بحق دانستن سایر معانی: تاکید کردن، قویا اظهار کردن، به طور یقین گفتن، به طور حق به جانب گفتن [زمین شناسی] به معنی آنچه که برخل ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] متوسط قدرمطلق های انحرافات
[زمین شناسی] زمان متوسط دستیابی نگاه کنید به access time
[حسابداری] روش میانگین نرخ بازده سالانه سرمایه گذاری
[عمران و معماری] تنش پیوستگی متوسط
[حسابداری] هزینه میانگین پایان ماه
[آمار] روش مقدار بحرانی متوسط
[برق و الکترونیک] جریان متوسط
خمیدگی متوسط [ریاضی] قدر مطلق نسبت به تغییر زاویۀ میل خط مماس در طول یک کمان مفروض به طول آن کمان
واژههای مصوب فرهنگستان
متوسط وزنافزایی روزانه [کشاورزی - علوم دامی] معیاری برای نشان دادن تغییر وزن دام در طول رژیم غذایی آزمایشی
[عمران و معماری] میانگین ترافیک روزانه - ترافیک متوسط روزانه
[زمین شناسی] میانگین ترافیک روزانه(adt)