صف، نظم، ارایش، رژه، ارایه، اراستن، در صف اوردن سایر معانی: به صف آراستن، آراستن، ردیف بندی کردن، آرایه کردن، جامه ی خوب و پر نمایش پوشاندن، زینت دادن، صف آراسته (سربازان)، آرایش نظامی، نمای ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[کامپیوتر] پردازشگر آرایه . [زمین شناسی] پردازندهای طراحی شده به منظور بالا بردن سرعت عملیات حسابرسی ویژه
آرایۀ آکوستیکی [فیزیک] آرایشی از گیرندهها یا فرستندههایی که خاصیت جهتمندی ویژهای دارند
واژههای مصوب فرهنگستان
[برق و الکترونیک] پرامتر آرایه ای واقعا تطبیق یافته
[برق و الکترونیک] آرایه ی خود تطبیقی ؛ آرایه ی خود - فاز آرایه ی آنتنی که در آن هر عضو به صورت مستقل و متناسب با اطلاعات دریافتی از سیگنالهای ورودی فازدار می شود. از آن برای هدایت و کانونی ک ...
ریزآرایۀ پادتنی [زیستشناسی - پروتگانشناسی] آرایهای که بر روی آن صدها پادتن تکدودمان بهشکلی منظم مستقر شدهاند ...
[آمار] بازنمونه گیری متعادل با استفاده از آرایه های چندگانه متعامد
[برق و الکترونیک] آرایه ی گویچه مشبک [ بی جی ای ] نوعی بسته بندی با ارتفاع نیمرخ کمتر از یک دهم اینچ که برای نصب سطحی تعداد زیادی مدار مجتمع روی تخته مدار به کار می رود . این آرایه، همچون آر ...
صف جنگ، جنگ ارایی
[برق و الکترونیک] آرایه چبی شف نوعی آنتن آرایه ای که تغذیه عناصر آن به گونه ای است که ضریب آرایه ایجاد شده بر حسب چند جمله ای چبی شف بیان می شود. در این حالت برای گلبرگ فرعی معین، پهنای باری ...
[برق و الکترونیک] آرایه هم خط، آرایه خطی نوعی آنتن آرایه ای که از تعداد زیادی دو قطبی نیم موج تشکیل شده است که به صورت سربه سر و همقاز به هم متصل شده اند
[برق و الکترونیک] پارامتر آرایه تطبیقی