array
معنی
سایر معانی: به صف آراستن، آراستن، ردیف بندی کردن، آرایه کردن، جامه ی خوب و پر نمایش پوشاندن، زینت دادن، صف آراسته (سربازان)، آرایش نظامی، نمایش پرجلوه (اشخاص یا اشیا)، (کامپیوتر) دو یا چند ماده ی مربوط به هم که تحت نام واحدی در حافظه قرار می گیرد، منظم کردن
[شیمی] آرایه
[کامپیوتر] ارابه .
[برق و الکترونیک] آرایه، دسته بندی
[زمین شناسی] آرایه ،ساختارهای دادهای که در آن هر عنصر به یک شاخص منحصر به فرد اختصاص داده شده است. آرایهای با شاخص یک بعدی بردار نامیده می شود.
[ریاضیات] آرایش
[پلیمر] آرایه
[آمار] ارایه