معنی

صف، نظم، ارایش، رژه، ارایه، اراستن، در صف اوردن
سایر معانی: به صف آراستن، آراستن، ردیف بندی کردن، آرایه کردن، جامه ی خوب و پر نمایش پوشاندن، زینت دادن، صف آراسته (سربازان)، آرایش نظامی، نمایش پرجلوه (اشخاص یا اشیا)، (کامپیوتر) دو یا چند ماده ی مربوط به هم که تحت نام واحدی در حافظه قرار می گیرد، منظم کردن
[شیمی] آرایه
[کامپیوتر] ارابه .
[برق و الکترونیک] آرایه، دسته بندی
[زمین شناسی] آرایه ،ساختارهای دادهای که در آن هر عنصر به یک شاخص منحصر به فرد اختصاص داده شده است. آرایهای با شاخص یک بعدی بردار نامیده می شود.
[ریاضیات] آرایش
[پلیمر] آرایه
[آمار] ارایه

دیکشنری

آرایه
اسم
queue, lineup, row, array, rank, cueصف
arrayارایه
order, discipline, regularity, arrangement, system, arrayنظم
arrangement, embellishment, array, ornament, formation, toiletارایش
parade, pageant, array, reviewرژه
فعل
decorate, adorn, primp, blazon, illustrate, arrayاراستن
array, rangeدر صف اوردن

ترجمه آنلاین

آرایه

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.