[نساجی] تنظیم PH
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تطبیقی، تنظیمی، تعدیلی، وابسته به سازگاری
تطبیق، تنظیم، تعدیل، اصلاح، میزان، تسویه، اسباب تنظیم، الت تعدیل سایر معانی: تطبیق دهی، سازگاری، دکمه یا اسباب تنظیم، رگلاژ، میزان ساز، میزان گر، (بیمه) محاسبه ی (برآورد) میزان خسارت، تنزل ق ...
اختلال سازگاری [روانشناسی] اختلالی که در آن واکنشی ناسازگارانه در طی سه ماه پس از حادثهای تنشزا نظیر طلاق و بازنشستگی و تولد فرزند و بحران کاری و مشکلات حاد تحصیلی در فرد ر ...
واژههای مصوب فرهنگستان
آموزش تطبیقی
[عمران و معماری] ضریب تنظیم
فرآیند سازشی
[ریاضیات] زمان تنظیم
[ریاضیات] ارزش تعدیل
[عمران و معماری] اجسمنت مثلث بندی هوایی
[خودرو] مهره تنظیم یاتاقان
[عمران و معماری] جفت و جور کردن خطا در یک بلوک - سرشکن کردن خطا در یک بلوک