ضایع، فاسد، چرکی، گندیده، ضایع شدن، ضایع کردن، فاسد کردن، گیج کردن، خرفت کردن، عیب دار کردن سایر معانی: فاسد کردن یا شدن، سر در گم کردن یا شدن، مشوش کردن یا شدن، (تخم مرغ) فاسد، گیج (امروزه ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کودن، بیمغز، بی کله، گیج
حواس پرت، گیج، دارای مغز خراب (addleheaded و addlepated هم می گویند)، کودن، بیمغز، بی کله، گیج
چرکی، باطلاق، کثافت، (مجازا) سختی، گرفتاری، آدم بی کله، گندیده، فاسد ضایع کردن، فاسد کردن، ضایع شدن، فاسد شدن، رسیدن، عمل آمدن، گیج کردن، خرف کردن
گشاد گشاد، دارای پای گشاد، با پاهای گشاد از هم، با پاهای از هم گشاده سایر معانی: با پاهای از هم گشاده (مثل هنگام اسب سواری)، با پاهای از هم گشاده مثل سوار اسب شدن
[برق و الکترونیک] همهمه همشنوایی جمعی در تعداد زیادی کانال مخابراتی
[نفت] یاتاقان وسط
[ریاضیات] نقطه ی زینی تباهیده [آمار] نقطه زینی تباهیده
[زمین شناسی] گردنه زین اسبی گسلی یک نوع ویژه کرنکول که در یک زین کوه، شکاف، یا گردنه در یک پشته قرار دارد و توسط جابجایی واقعی ستیغ پشته بوسیله گسلش ایجاد می شود. (شارپ، 1954). مقایسه شود با ...
پالان سایر معانی: پالان، پالان یالان
پارو، پره، بیلچه، پاروی پهن قایقرانی، ور رفتن، پارو زدن، دست و پا زدن، با دست نوازش کردن، با باله شنا حرکت کردن، با چوب پهن کتک زدن سایر معانی: پارو (برای قایقرانی - به پاروی برف روبی می گوی ...
جای چر پره دار