(صندلی که پشتی آن صاف و نردبان مانند است) پشت نردبانی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[برق و الکترونیک] دیاگرام نردبانی
شبکه نردبانی [شیمی] شبکه نردبانى [برق و الکترونیک] شبکه ی نردبانی شبکه ی تشکیل شده از توالی شبکه های L، T، H یا P متصل به دنبال هم، بعضی انواع آن شامل عناصر سرامیکی پیزوالکتریک به عنوان امپد ...
[نساجی] پلیمر نردبانی
[کوه نوردی] باشگاه آلپاین بانوان
خط نردهای [حملونقل ریلی] خطی با دوراهههای متعدد در یک سمت
واژههای مصوب فرهنگستان
درنرو
پیشوا، قائد، رهبر، پیشرو، راهنما، سرکرده، رئیس، اسپ
[پلیمر] افزودنی تراز کننده، ماده افزودنی را گویند که با افزودن به ترکیب رنگها و پوششها سیالیت و حرکت قشر لایه را به صورت هم تراز و یکنواخت در می آورد.
جمع منطقی [ریاضیات] جمع منطقی
[برق و الکترونیک] جمع منطقی
عصبانی کردن، دیوانه کردن، دیوانه شدن سایر معانی: دیوانه کردن یا شدن