شتاب دادن، سرعت دادن، تسریع کردن، شتاب کردن، شتاباندن، تند کردن، بر سرعت افزودن، تند شدن، تندتر شدن سایر معانی: شتابیدن، تندتر رفتن، سریع شدن، سرعت بخشیدن، وقوع چیزی راتسریع کردن، (اتومبیل) ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شتابـ ایست [حملونقل هوایی] شبیهسازی برخاست نافرجام هواگَرد با سرعتگیری از وضعیت سکون تا سرعت تصمیم یا سرعت مورد نظر و سپس بیدرنگ متوقف ساختن آن در کمترین ...
واژههای مصوب فرهنگستان
شتاباندن، تسریع کردن، تند کردن، شتاب دادن، برسرعت (چیزی) افزودن، تند شدن، تندتر شدن تسریع کردن، سرعت دادن، سرعت گرفتن [ریاضیات] تند شونده، شتابی، مسرعه، شتاب دار
پیرش شتابیافته [مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] پیری زودرس یک ماده سریعتر از حالت معمول، هنگامی که تأثیر یک یا چند عامل از عوامل پیری بهصورت مصنوعی در شرایط آزمایشگاهی ...
[پلیمر] پیرسازی شتاب یافته
[سینما] تدوین تسریع شده
[آمار] آزمون عمر شتابیده
[شیمی] ذره شتاب دار، ذره با شتاب [ریاضیات] ذره ی شتاب دار
[سینما] ریتم تند شونده یا شتابی
خدمات پرسرعت [حملونقل درونشهری - جادهای] خدماتی در حملونقل عمومی که در آن واحدهای حملونقل در یک خط براساس برنامهای ازپیشتعیینشده، بدون توقف در ...
آزمون هوازدگی شتابیافته [مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] آزمونی برای بررسی اثرات تخریبی عوامل جوّی بر روی فلز ازطریق شبیهسازی در آزمایشگاه ...
آزمون مِهِ نمکی شتابیافتۀ مس [خوردگی] نوعی آزمون خوردگی شتابیافته برای ارزیابی پوششهای حاصل از الکترونهشت و پوششهای آندی بر روی آلومینیم که در آن از مس&zw ...