[ چَ ] (اِخ) تیره ای از ایل نفر. (از ایلات خمسهٔ فارس) (از جغرافیای سیاسی کیهان ص ۸۷).
لغتنامه دهخدا
نوعی دیوارۀ آبسنگی که پشتبندهایی نامنظم و عمود بر محور خود در جهتهای دریاسو (seaward) و بادپناه دارد [اقیانوسشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
نوعی دیوارۀ آبسنگی که پشتبندهایی نامنظم و عمود بر محور خود در جهتهای دریاسو (seaward) و بادپناه دارد [زمینشناسی]
شکل معمول تخلیۀ الکتریکی اَبربهزمین که همیشه قابل رؤیت است [علوم جَوّ]
اثر افزایش پایداری همتافت چنگالهای در مقایسه با همتافت تکدانۀ مشابه [شیمی]
اجرای آکورد چنگسان [موسیقی]
[ اَ چَ ] (اِخ) دهی است از دهستان طبس از بخش صفی آباد شهرستان سبزوار. محلی کوهستانی و سردسیر است و ۱۷۲۰ تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و قنات تأمین میشود و محصول آن غلات، پنبه، زیره، میوه و ا ...
[ اَ نِ ] (اِخ) قریه ای است از اعمال سرخس. (شعوری). و رجوع به آجنقان و اجنقان و آجنگان و اجنگان شود.
[ مِ چَ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) این لغت در فرهنگ بهار عجم و آنندراج آمده بدون ذکر معنی و در فرهنگهای دیگر نیافته ایم : پسته لبی را نشان در پس بادام چنگ تا دهد ابریشمش فندق تر را نوا. بدر ...
[ بِ چَ وَ دَ ] (مص مرکب) به دست آوردن. در اختیار گرفتن. به دست کردن : باز دستم بزیر سنگ آورد باز پای دلم بچنگ آورد.انوری. ز شیرین مهر بردارم دگربار شکرنامی بچنگ آرم دگربار.نظامی.
← پوشچنگار زرهی [علوم پایۀ پزشکی]
نوعی جرثقیل مجهز به کاسچنگ که از آن برای بارگیری و تخلیۀ کالاهای فلهای استفاده میشود [حملونقل دریایی]