← نوزاد رشتۀ اصلی [نجوم]
واژههای مصوب فرهنگستان
اسم: نورآتا (دختر) (ترکی، عربی) (تلفظ: nor ata) (فارسی: نورآتا) (انگلیسی: nor ata) معنی: نور چشم پدر
فرهنگ واژگان اسمها
اسم: نورآفرین (دختر) (فارسی، عربی) معنی: نور ( عربی ) + آفرین ( فارسی ) آفریننده نور و روشنایی
اسم: نورافشان (پسر، دختر) (فارسی، عربی) (تلفظ: nur afšān) (فارسی: نورافشان) (انگلیسی: nur afshan) معنی: نوردهنده، پرتوافکن، نوربخش، آنچه نور به اطراف خود می پراکند، نور پاش، ( در قدیم ) نور ...
نوعی نشانگر ارتفاع اَبر که در آن از یک چراغ جستوجو برای ارسال باریکۀ نور نازکی به پایۀ اَبر استفاده میکنند [علوم جَوّ]
[ رُلْ حَ سَ ] (اِخ) خان قنوجی (سید...). از پارسی گویان و ادبای قرن سیزدهم هجری هندوستان است. وی مدتی نور و زمانی کلیم تخلص میکرده، تذکرهٔ نگارستان سخن و کتاب النهج المقبول من شرایع الرس ...
لغتنامه دهخدا
[ رُدْ دَ لَ ] (اِخ) دبیس بن علی بن مزید الاسدی، مکنی به ابوالاعز و ملقب و مشهور به نورالدوله. دومین از امرای بنی مزید حله است، از ۴۰۸ تا ۴۷۴ هـ . ق. امارت کرد. (از یادداشت مؤلف) (کامل ابن ...
[ رُدْ دی ] (اِخ) ارسلان شاه اول، ملقب به نورالدین. ششمین از اتابکان موصل است و از ۵۸۹ تا ۶۰۷ هـ . ق. حکم رانده است. (یادداشت مؤلف). و نیز رجوع به الکامل ابن اثیر ج ۱۲ ص ۱۳۲ و فهرست کتاب ...
[ رُدْ دی ] (اِخ) حمزهٔ قرامانی. رجوع به حمزه شود.
[ رُدْ دی ] (اِخ) عبدالقادر، ملقب به نورالدین و معروف به حکیم. از اعاظم فقها و مشایخ فارس در قرن هفتم هجری است و به سال ۶۹۸ هـ . ق. در شیراز درگذشته است. رجوع به شدالازار ص ۳۹۴ شود.
[ رُدْ دی ] (اِخ) علی بن ابراهیم بحری مصری، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین. رجوع به علی مصری شود.
[ رُدْ دی ] (اِخ) علی بن ابراهیم بن محمد حسینی جویمی شیرازی ملقب به نورالدین. رجوع به علی جویمی شود.