[ عَ دُلْ لاه عَ بْ با ] (اِخ) یکی از امراء زمان امیرتیمور است. رجوع به حبط ج ۲ ص ۱۶۳ و ۱۷۰ شود.
لغتنامه دهخدا
[ رَ عَ تِ نِ عَ دِلْ لاه ] (اِخ) ابن هُدَیربن عبدالعزی بن عامربن حارث بن حارثةبن سعدبن تمیم بن مرة تمیمی... در زمان حضرت رسول (ص) بدنیا آمد و از ابوبکر و عمر و جز آن دو روایت دارد. ابن اب ...
[ طِ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) نام یکی از طرفداران امیر سلطان (للهٔ شاهزاده طهماسب میرزا و حاکم خراسان) و از نوکران امیر غیاث الدین محمد که به حکم امیرسلطان در قصبهٔ چهل دختران ساکن بود و به ...
[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن جلال الدین. رجوع به قاضی شمس الدین عبداللََّه شود.
[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) یقینی. رجوع به قاضی یقینی شود.
[ یِ عَ دِلْ لاه ] (اِخ) از روستاهای قرطبه است در اندلس. (از الحلل السندسیة ج ۱ ص ۲۶۸، از احسن التقاسیم المقدسی).